دیگه واقعا به نتیجه رسیدم که مردم
اما نه
من که خیلی وقت پیش مرده بودم
نمی دونم
ولی وقتی خدا یه عمر پشت سر هم بهت نامردی کنه همون بهتر که مرده باشی
برای بنده چه چیز زجر آورتر از اینه که ببینه خدا  بدون هیچ دلیلی ازش متنفره و با این کاراش بنده ش رو هم از خودش متنفر کنه
آره
مردن بهتر از این زندگی کثافته
خیلی بهتره
خیلی
خیلی
............


 

ای خدا ای خدا

دیگه دنیا واسه من تاریکه

زندگی کور رهی تاریکه

آخر قصه من نزدیکه

این من ام از همه جا وا مانده

از همه مردم دنیا رانده

رانده و خسته و تنها مانده

ای خدا ای خدا ای خدااااااااااااااا

عشق بی غم توی خونه

خنده های بچه گونه

به دلم شد آرزو

بازیه عمرم را روباختم

صبح امیدی دیگه ساختم

عاقبت شد زیرورو

 

ای خدا ای خدا ای خدااااااااااااااا






 

 یه وقتایی هست که دلم خیلی میگیره
اون لحظه ها  دوست دارم با تمام وجود فریاد بزنم اما نمی تونم
لحظه هایی که با تمام وجودم آرزو می کنم نفسم دیگه بالا نیاد


خدایا  خدایا  خدایا توی دنیای بزرگت پوسیدیم که
میخواستیم میخواستیم میخواستیم مثل این روز و نبینیم که دیدیم که
ناز اون بلای اون  حسرت به دل عذاب عالم
هرچی باید همه کس بکشن ما کشیدیم که

زندگی میگن برای زنده هاست اما خدایا
بس که ما دنبال زندگی دویدیم بریدیم که

زندگی قصه تلخیست که از آغازش بس که آزرده شدم چشم به پایان دارم

چشمی بهم زدیم و دنیا
گذشت
دنبال اون امروز و فردا گذشت
دل میگه فردا رو از نو بساز
ای دل غافل دیگه از ما گذشت

زندگی میگن برای زنده هاست اما خدایا
بس که ما دنبال زندگی دویدیم بریدیم که




 


وقتی همه چیز واسه آدم رنگ تکرار رو میگیره این طبیعی هست که حس تنفر درش رشد کنه و
یواش یواش ریشه بدونه.اگر چه به خود آدمم ربط داره اما واسه یکی مثل من که روزاشو دونه به  دونه قتل عام میکنه نـــــــــــــــــــــــه اصلا نمی تونه جالب و سرگرم کننده باشه.نمی دونم شاید باشن کسایی که بتونن خودشونو گول بزنن اما چون اجباره باید این محکومیت رو به هر قیمتی که شده تحمل کرد.
زندگی خوبه اما برای اونایی که همه ابعادشو چه خوب چه بد پذیرفتن.مهم دیدگاه آدم هاست
اگه از زبون یه نفر شنیدی که می گفت حالم از زندگی بهم میخوره  دلیل بر این نیست که
ایشون باید و به هر نحوی که شده از زندگیشون لذت ببرن و گرنه به ناامیدی متهمش کنیم.
این حق طبیعی هر انسانه که درصد قابل توجهی از دیدگاهش در مورد زندگی خصوصی خودش رو بپذیریم چرا چون پرده هایی هست که ما توان دیدنشون رو نداریم اما چون آدمای با احساس و با عاطفه ای هستیم حاضر نیستیم که اونا رو با مشکلاتشون تنها بگذاریم و میخوایم هر طوری که شده با درداشون شریک بشیم و هر کمکی که از دستمون بر میاد براشون انجام بدیم
امـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا
دریغ از اینکه نمی دونیم شاید با اینکارمون حال اون شخص رو از همون چیزی هم که هست
بدتر می کنیم
شاید باشن اون دسته از اشخاص که با صحبت و نصیحت و ... بشه دردهاشونو تسکین بخشید
اما بعضی از دردها هم وجود دارن که غیر قابل عنوان هستن و دلسوزی های نابجا هم نه تنها نتیجه بخش نیست بلکه در پاره ای از اوقات نتیجه معکوس داره.
در پایان
یادمون باشه

در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و می تراشد این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد زیرا عموما عادت دارند این دردهای باور نکردنی را جزء اتفاقات و پیشامدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آن را با لبخندی شکاک و تمسخر آمیز تلقی بکنند