چه خوب بود اگه همه چیز رو میشد نوشت.اگه می تونستم افکاری که تو ذهنم میگذره رو به کسی بفهمونم حتما می تونستم بگم
 نـــــــــــه
یه احساساتی هست.یه چیزهایی هست که نه میشه به دیگرون فهموند و نه میشه گفت.آدم رو مسخره میکنن.هرکسی مطابق افکار خودش دیگری رو قضاوت می کنه.زبون آدم مثل خودش ناقص و ناتوونه
بگــــــــــــــــذریم
زنده ام اما بدون اراده بدون میل.یه نیروی فوق العاده ای منو نگه داشته.نیرویی که توی زندان زندگی دست و پاهامو غل و زنجیر کرده
 حس می کنم شدم یه سیلاب.سیلابی با امواج سهمگین که اگه به هرجا برخورد کنه جز ویرانی و خرابی هیچی به جا نمیگذاره.اما این سیلاب شده یه سد!سدی که جلوی چندین و چند سیلاب وحشتناک رو گرفته.چه جوریش رو نمی دونم.ولی این سد بد جوری ترک خورده.نه اینکه اون سیلاب ها باعث ترک خوردنش باشن
 نــــــــــه
این سد متاسفانه قربانی اشتباهات موروثیه.نه نیرویی هست که جلوی خودش رو بگیره و نه کسی می تونه این ترک ها رو چفت و بست کنه و این سد داره کم کم متلاشی میشه و وقتی نیست و نابود شد حتی اگه خودش هم بخواد طبیعتا نخواهد فهمید که چی به سر اون سیلابها میاد

امــــــروز دمای بدنم ۳۷ درجه س.درجه حرارت بدن سالم.اما مثل اینکه زیاد پرت و پلا گفتم.باید بیشتر از اینا مواظب خودم باشم.اما از طرفی دیگه مثل اینه که با همین پرت و پلا هاست که زنده هستم و دارم نفس میکشم.راستش خیلی وقته که عادت نوشتن از سرم افتاده.فعلا کاری هم ندارم جز قتل عام کردن روزهام
 انگار شدم یه ماهی که روی خاک افتاده و داره پرپر می زنه 
یه نقشه هایی هم توی سرم هست در هر صورت وضعیت خودمو بهتر نکنم بدتر که می تونم بکنم
نظرات 3 + ارسال نظر
نوا یکشنبه 27 دی‌ماه سال 1383 ساعت 02:21 ب.ظ http://hayatedel.persianblog.com

............سلام دوست من...حرفی دلت رو بزن...خیلی راحت... چه اهمیت داره بقیه چی بگن و چی فکر کنن...مهم
اینه که تو خودت باشی...در پناه خدا...

ندا شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 01:57 ب.ظ http://mordab.blogsky

کجایی بی وفا؟چرا آن نمیشی؟

پویا سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:38 ق.ظ http://poa.blogfa.com

عاشق شو . والسلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد