سه روز دیگه بیشتر به پایان کارآموزی مون باقی نمونده
این درمونگاه آخریه واقعا درمونگاه خوبیه
حالا که نگاه به عقب میندازم می بینم واقعا باید متاسف بشم به حال دانشگاهی که من دانشجوش بودم
آره
من  دانشجو بودم اما هیچوقت دانش جو نبودم
دانشجویی که هیچوقت نخواست یاد بگیره چرا چون همیشه دنبال پیدا کردن سوالاتی بود که ذهنش رو مشغول ساخته بودن
حیف که نمی تونم از خودم بگم چون انگار یه نفر میخواد مجبورم کنه  کل زندگیم رو شرح بدم اما این امکان پذیر نیست
دوست دارم این توده خاکستری رنگ توی سرم یعنی مغزم رو بر دارم بیارم بندازم دور
اصلا بندازم جلوی سگ
دیگه برام گفتن جمله خسته شدم تکراری شده
خجالت میکشم بگم خسته شدم
اما چیکار کنم که واقعا خسته شدم
بی خیال
همیشه میگن
میگذره
درست میشه
اما هیچوقت درست نمیشه.این تلقین های بیخودی که داریم بهم میدیم
احساس میکنم دارم منفجر میشم
خیلی سخته خودت رو آروم نشون بدی اما از درون...
بگذریم
امشب شب یلداست 
از ما که گذشت
امیدوارم همتون خوش باشید

کی میتونه این کلمات رو برام بخش کنه
خسته
رانده
مانده
بن بست
انتظار
مرگ

بالاخره زمان سفر ما به اصفهان از راه رسید
سفری یک هفته ای از طرف دانشگاه  واسه بازدید از تصفیه خونه های آب اصفهان.هر کی ندونه فکر می کنه میخوایم بریم گردش و تفریح اما خبر نداره که اگه نریم ترممون رو حذف میکنن چون این بازدید تو نمره پایانی کارآموزی نقش کلیدی رو داره
طبق ساعت اداری من الان باید کارآموزی باشم ولی استادمون یه سری سوتی داده بود که اول صبح زنگ زد گفت نمیخواد بری درمونگاه.منم از خدا خواسته نرفتم.درمونگاه جدید  یه مسئول داره که مدرکش رو از آمریکا گرفته.بچه های گروه های قبل میگفتن خیلی مقرراتیه اما من برام فرقی نداشت چون هر موقع بخوام میام و میرم.بماند روز اول یه کاری کردم که دیگه هوامو داره
گاهی اوقات آدم نمی دونه جواب بعضی از محبت ها رو چه جوری بده.بچه های اتاق از اینکه دارم میرم حسابی حالشون گرفته س
!!!!!
واقعا این راسه که جواب خوبی رو جز با خوبی نمیشه داد
دست مزدک جون هم درد نکنه که واسه من کلی لباس گرم آورده.آخه توی این بندرعباس ما هنوز که هنوزه کولر روشن میکنیم.منم اول سال یادم نبود با خودم لباس گرم بیارم.۳ ماهی هم میشه که خونه نرفتم اما این دوستم زحمت لباس گرم رو کشید.اگرچه خودش اهل بندره و سالی به دوازده ماه  اگه فقط یه زیرپوش تنش باشه ککش هم نمی گزه.اما اون بخاطر من همه کاری میکنه.وقتی میگم این رفقا آدمو شرمنده میکنن همینه 
منم یواش یواش پاشم برم خوابگاه چون بچه ها دارن وسایلشونو جمع میکنن اما من هنوز هیچیم آماده نیست
زمان زیادی هم باقی نمونده تا سرویس دانشگاه بیاد در خوابگاه ما رو سوار کنه ببره ایستگاه راه آهن
تا ببینیم چی پیش میاد
والسلام   نامه تمام   ایام بکام