چند روز بیشتر به پایان دوره مون توی این درمونگاه باقی نمونده.از هفته آینده باید بریم درمونگاه جدید.واقعا درمونگاه خوبی بود چرا چون واقعا با شرایط من همخونی داشت.دیر می اومدم زود می رفتم هیچ کس چیزی نمی گفت
مسئول کارآموزی مون اولا بهم میگفت علی تو دست منو تو جیم زدن از پشت بستی! اما بعدها خودش فهمید که من در اصل آدم کم حوصله ای هستم تا اینکه بخوام تو فکر شیطنت باشم.یه روزای بود خانوم دکتر نزدیکای ظهر که مراجعه کننده ها کم میشدن این زنای درمونگاه رو دور خودش جمع میکرد و براشون یک کتاب میخوند.فکر کنم اسمش بود چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟!!!!چه روزای که این بچه کوچیکا موقع واکسن زدن درمونگاه رو نمیزاشتن رو سرشون.گاهی اوقات ماماناشون کم مونده بود با چماق بیفتن دنبال این بیچاره ها.چقدر رفتیم بازدید.خدا میدونه چند تا مغازه رو تعطیل کردیم.چندین نفر رو معرفی به دادگاه کردیم.دیروز خانوم دکتر بهم گفت:زود گذشت نه؟گفتم:کاش عمر هم اینقدر زود میگذشت.بیچاره هیچی نگفت و رفت.درسته ناراحت شد اما من یه حقیقتی رو بهش گفتم
حقیقتی تلخ که برای خودم شیرین شیرینه

هیچکس نمی تونه پی ببره هیچکس باور نمیکنه به کسی که دستش از همه جا کوتاه میشه  میگن:برو سرت رو بگذار بمیر.اما وقتی که مرگ هم آدم رو نمی خواد.وقتی که مرگ هم پشتش رو به آدم میکنه.مرگی که نمی آید و نمی خواد که بیاد
.................
همه از مرگ می ترسن من از زندگی سمج خودم
چقدر وحشتناکه وقتی که مرگ آدم رو نمیخواد و پس میزنه!تنها یه چیز به من دلداری میده
دو هفته پیش بود تو روزنامه خوندم که تو اتریش یه نفر سیزده بار به انواع مختلف قصد خودکشی داشته:خودش رو دار زده طناب پاره شده.خودش رو انداخته تو رودخونه از آب بیرون کشیدنش و ... بالاخره آخرین بار خونه رو که خلوت دیده با کارد آشپزخونه همه رگ و پی خودش  رو بریده و این دفعه سیزدهم میمیره!
این به من دلداری میده!
نه
کسی تصمیم به خودکشی نمیگیره
خودکشی با بعضی ها هست
در خمیره و در سرشت اوناست نمی تونن از دستش فرار کنن
این سرنوشته که فرمانروایی داره ولی در عین حال این من هستم که سر نوشت خودمو درست کردم.حالا دیگه نمی تونم از دستش فرار کنم نمی تونم از خودم فرار کنم
چه میشود کرد؟
سرنوشت پر زورتر از منه.

دیگه واقعا به نتیجه رسیدم که مردم
اما نه
من که خیلی وقت پیش مرده بودم
نمی دونم
ولی وقتی خدا یه عمر پشت سر هم بهت نامردی کنه همون بهتر که مرده باشی
برای بنده چه چیز زجر آورتر از اینه که ببینه خدا  بدون هیچ دلیلی ازش متنفره و با این کاراش بنده ش رو هم از خودش متنفر کنه
آره
مردن بهتر از این زندگی کثافته
خیلی بهتره
خیلی
خیلی
............


 

ای خدا ای خدا

دیگه دنیا واسه من تاریکه

زندگی کور رهی تاریکه

آخر قصه من نزدیکه

این من ام از همه جا وا مانده

از همه مردم دنیا رانده

رانده و خسته و تنها مانده

ای خدا ای خدا ای خدااااااااااااااا

عشق بی غم توی خونه

خنده های بچه گونه

به دلم شد آرزو

بازیه عمرم را روباختم

صبح امیدی دیگه ساختم

عاقبت شد زیرورو

 

ای خدا ای خدا ای خدااااااااااااااا