من چشمامو می بندمو دیگه نگاه نمی کنم دیــــــــگه نگاه نمی کنم
حوصله هم ندارم
تو رفتی از کنار من ای یار غمگسار من من اعتنا نمی کنم
حوصله هم ندارم
برو جنایتی بکن به من خیانتی بکن من که وفا نمی کنم
حوصله هم ندارم
مرگ اومده به پیش من بسته شده به ریش من مرگ و رها نمی کنم
حوصله هم ندارم
خبر رسید از آسمون دیگه بهشت میشه جهون من که دعا نمی کنم
حوصله هم ندارم
این چند روزه کارم شده فقط و فقط فکر کردن
روز یا شب فرقی نمی کنه
مثلا همین دیشب تا ساعت سه و نیم تو حیاط خوابگاه داشتم قدم میزدم و فکر میکردم
دیگه نه آرزوی دارم نه میلی واسه بودن.اونچه که در من انسانی بود رو از دست دادم
گذاشتم گم بشه
تو زندگی آدم باید یا فرشته بشه یا انسان یا حیوون
ولی من هیچکدوم از اونا نشدم.زندگی من برای همیشه گم شد
دیگه نه میخوام ببخشم نه بخشیده بشم.نه به چپ برم نه به راست
میخوام چشمامو به روی آینده ببندم و گذشته رو فراموش کنم
آهههههههههههه
چه دردناکه وقتی نفس کشیدن از یادت رفته باشه